- شکار گاه
- محل شکار جای صید کردن آن جا که صید فراوان باشد نجیر گاه
معنی شکار گاه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سرزمینی که در آن شکار فراوان باشد، جای شکار کردن، شکارگاه، شکارستان، نخجیرگاه، صیدگاه، متصیّد
محل شکار، جای صید کردن، نخجیرگاه
یکی از هفت دستگاه موسیقی ایرانی که جنبه حماسی و پهلوانی دارد و آن دارای گوشه ها و تکه های مختلفی است مثل درآمد چهار گاه زابل حصار مخالف مغلوب. این گوشه ها در سه گاه هم متداول و در بین خوانندگان مشهور است
خستگاه آرام جای، زهدان مسکن منزل ماوا، جایی که در آن استراحت کنند آرامگاه مقابل مستقر. یا قرارگاه نطفه. رحم زهدان، مجموع سازمانها و اعضایی که تحت نظر فرمانده یک واحد کار کنند و آن شامل ارکان ستاد مخابرات اردنانس دژبان و غیره است
کسی که از حقیقت کارها آگاه و با خبر باشد، کسی که اخبار را بشخصی یا موسسه ای یا حکومتی برساند منهی جاسوس: (در فضای شرق و غرب از حزم او سال و مه منهی و کار آگاه باد،) (ابوالفرج رونی)، قاصد پیک، سفیر، (نو)، پلیس مخفی پلیس خفیه، منجم اختر شناس، مورخ، صیرفی صراف
جای کشتن مقتل، محل سر بریدن گاو و گوسفند مسلخ
جایی که لشکر اقامت کند معسکر لشکر جای اردو: و چون لشکر گاه ساخته و اعلام نصرت افراخته شد
جایگاه جایباش مکان جای باشش: (از او در خواستند که در آن نواحی مکان گاه ایشان معین کند) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور 14) توضیح} مکان {خود اسم مکان است و احتیاجی به پسوند مکان ندارد ولی در فارسی ازین نوع مستعمل است مانند: معبد جای
جایی که در آن غذای ظهر صرف کنند: (نهار گاه ما مشرف بدهی محقر بی آب موسوم به گرگاب بود)
جای کشتن، مسلخ، جای کشتار گاو و گوسفند که گوشت آن ها به مصرف خوراک مردم می رسد
دربار و کاخ شاهان، خیمه پادشاهی، جایی که شاهان مردم را بحضور پذیرند بارجا
دیوان محاسبات، دفتر خانه
کسی که از حقیقت و چگونگی کاری و امری باخبر است، کارمند ادارۀ آگاهی، پلیس مخفی، کنایه از جاسوس، منجم، خبردهنده
هوشیار و آگاه از کار، خبره، پلیس مخفی، بازرس، پلیس خفیه
مخبر، جاسوس، پلیسی که لباس شخصی به تن می کند
آتلیه
محل ساختن چیزها مخصوصاً بافتن جامه، چارچوبی که بر آن جامه کشند، طراز، آنجا که کاری کنند، هر جا که چیزها در آن سازند، میدان جنگ
محل ساختن چیزها، جای کار کردن کارگران
کارخانه، محل کار، جای کار کردن کارگران
محل انجام کارهای هنری، کنایه از منسوج، پارچه، دار قالی، دکان،برای مثال ز درگه کرمت روی ناامیدی نیست / کجا رود مگس از کارگاه حلوایی (سعدی۲ - ۶۷۴)
محل انجام کارهای هنری، کنایه از منسوج، پارچه، دار قالی، دکان،